خود مادر پنداری

متن مرتبط با «خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست» در سایت خود مادر پنداری نوشته شده است

تکه هایی از یک کل منسجم

  • مدت های زیادی دست به نوشتن نزدم چون فکر میکردم دیگه زمان من نیست ، یا اگر دلم میخواست هم پسش میزدم احتمالا چون از یه چیزی فرار میکردم شاید روبرویی با خودم شاید از حرف زدن.هر چیزی که بود الان مدتهاست دیگه مثل قبل نیستم ، احساس بزرگتر شدن پیر تر شدن دیگه آب از سر گذشتن و اینها دارم ، احتمالا تا دو ساعت دیگه نظرم عوض بشه ولی تا وقتی اینجوری فکر میکنم اعتماد به نفس کافی برای حرف زدن با خودم رو هم پیدا میکنم و اینجوری داستان شروع میشه! یه کتاب میخونم و البته که کتاب ها باعث میشن فکر کنیم و البته که این کتاب این حس و بهم میده که انگار قراره یه عالمه دیگه هم بنویسم، هنوز 33 صفحه بیشتر نشده ولی در من احتیاج عمیقی رو بیدار کرده مدام داره بهم میگه : خوب حالا وقتشه یه عالمه از خودت بگی.ینی همه اینا قراره در مورد من باشه و من واقعا اینکه همه ی اینها در مورد من باشه رو گاهی اوقات دوست دارم.(همه اینجوری نیستن؟)پ ن:( همیشه از پی نوشت ها خوشم میومده.) کتاب پونه مقیمی داره با روح و روانم بازی میکنه. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • نامه ای به یک ماهی

  • آدمهایی مثل ما بلد نیستند خوب حرف بزنند، میدانی ماهی جان، حرفها بالا میآیند بالا می آیند میجوشند مثل یک چشمه ی اتشفشانی که صخره ها رویش را گرفته اند، اما بیرون نمیریزند ، بلد نیستند چطور راه خودشان را پیدا کنند،  تازه اگر هم پیدا کنند از کجا معلوم از راه درست امده باشند؟ ماهی جان ما که بلد نیستیم حر, ...ادامه مطلب

  • خدایا اگه میدونستم انقد زود جواب میدی زودتر غر غر میکردم:))

  • دیروز اینجا یک بعدنا تر نوشت نوشتم و کلی از خدا گله کردم  بعدش مربی باشگاهم زنگ زد گفت صب اینجا باش قراره بریم کوه صب که کفشامو پا کردم کولم و برداشتم و هندزفریم رو گذاشتم تو گوشم نمیدونستم الان میام و میگم "امروز عالی بود! امروز خیلی خوش گذشت! انقدی, ...ادامه مطلب

  • خاطرات صد در صد واقعی یک سرخپوست پاره وقت:))

  • خانم جریمی گفت: به چی داری میخندی؟  گفتم: قبلنا فکر میکردم دنیا از رو قبیله ها تقسیم میشه. قبیلهی سیاها و قبیله ی سفیدا. قبیله ی سرخ پوستا و قبیله ی سفید پوستا. ولی حالا میفهمم درست نیس. دنیا فقط به دو تا قبیله تقسیم میشه: قبیله ی آدمایی که بیشعورن  و قبیله ی آدمایی که بی شعور نیستن. از کلاس رفتم بیرون.توی دلم دوست داشتم بزنم زیر آواز و بزن و بکوب کنم... +اسم کتاب همون عنوانه پستمه نوشته ی شرمن الکسی و با ترجمه ی رضی هیرمندی از نظر من عالی بود:/ واقعا عالی بود هیچی نمیگم فقط بخونینش ,خاطرات صد در صد واقعی یک سرخپوست وقت,خاطرات صد در صد واقعي يك سرخپوست وقت,خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست وقت دانلود ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها